امروز دوباره چشمم افتاد به یک پلاکارد که روش نوشته بود ( مراسم روضه خوانی و مداحی برادران ...) ولی نمی دونم چرا با ترس این رو می گم::
۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه
شهرمن
شهرمن
وقتی همه چیز به تو تحمیل میشه چه حسی داری ؟ وقتی مجبوری به این خاطر از اون ها به تنهایی خودت پناه ببری چطور؟
روز وشب چه مزه ای داره وقتی قرار نیست به سمت یک اتفاق نو روز تا شب برات پیام آور شادی و تازگی باشه
بیرون از خونه درو دیوار به تو میگن فقط به سمت اون چه که باید بری برو اون چیزی نیست جز کار روزمره.
هیچ وقت افکار تازه خودت رو دنبال نکن , دنبال تازگی نباش هیچ چیز تازه وجود نداره و هیچ چیز چندین ساله عوض نشده ....
۱۳۸۹ مهر ۱۳, سهشنبه
جلیقه ضد گلوله بر تن سفیر
درویش رنجبر::
در بهار 1990 جهت شرکت در اجلاس کنفرانس خلع سلاح به ژنو اعزام شدم. طبق روال آشنا، تمامی کارمندان نمایندگی به سبک دیگر رژیمهای ایدئولوژیک ـ مثل اتحاد جماهیر شوروی سابق که «سبیل» داشتند ـ مجبور بودند ریش و پیراهن یقه آخوندی داشته باشند. من نیز با همان ریش، ولی با پیراهن یقه دار، وارد نمایندگی شدم. ریشم را آنکارد کرده بودم و تا حدودی روی لپ را تیغ زده بودم (چیزی شبیه محمدرضا خاتمی)...
۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه
۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه
اشتراک در:
نظرات (Atom)

