خاطره ای نه چندان خوب
اولین سال تحصیل تو مقطع راهنمایی بود , زمان سالگرد انقلاب رسیده بود تمام سالن های مدرسه شرشره بندی شده بود قرار بود بین روزهای 12 تا 22 بهمن که اسمش رو دهه فجر گذاشته بودند مراسم مفصلی در یادبود آن دهه برگزار بشه و توی مدرسه ما هم یک روز به بچه ها غذا بدن .
اون روز رسیده بود این رو بگم که به بچه ها اعلام شده بود هر کس می تونه برای تهیه این غذا به هر طریقی که امکانش رو داره کمک کنه (که من مقداری وسایلی کمک آشپزی آوردم) و بالاخره اون روز رسید و همگی نفری یک بشقاب لوبیا داغ خوردیم که اتفاقا خوشمزه بود این اولین و آخرین بار بود که در طول دورانی که با این مراسم روبه رو می شدم این غذا رو خوردم توی سالهای بعد میلی به خوردنش نداشتم بیشتر به خاطر مراسم دهه فجری بود که نتونسته بودم باهاش ارتباط خوبی برقرار کنم به همین خاطر خوردن لوبیا رو یه نوع خوردن شیرینی از مراسمی که به اون دعوت نیستم می دونستم و ازش دوری می کردم.
توی روزهای برگزاری مراسم دهه فجر اکثر برنامه های تلویزیون از مجموع 3 شبکه اون زمان مربوط به برگزاری مراسم و همینطور پخش شعارهای انقلابی بود , من همشیه یک شعار در درونم حس عجیبی رو ایجاد می کرد چون مربوط به شخص خاصی بود که اون شخص مثل شاه تو مدرسه یا جای دیگه زیاد دربارش نمی گفتند که ما تو ذهنمون بتونیم محکومش کنیم فقط شعار رو تحویل ما می دادند تا ما هم قبول کنیم , اوایل که این شعار رو می شنیدم به راحتی قبولش می کردم شاید چاره ای نبود چون دسترسی به منابعی برای تحقیق تو این زمینه یا نبود یا کمیاب ونادرو همینطو شلوغی ذهن به خاطرتحصیل مجال جستجو نمی داد و به خاطر اون همه هیجان انقلابی که از همه جا مثل تلویزیون و مدرسه و کوچه و بازار و پدرو مادربه من می رسید بدون هیچ درنگی تائیدش می کردم.
اما تو سالهای بعد و بعدتر تبدیل شد به یک علامت سوال
شعار: (بختیار بختیار نوکر بی اختیار)
باید یاد آور بشم که پخش این شعاراز زبان مردم مربوط به بعد ازآمدن خمینی تا زمان برکناری بختیار بود که بصورت نمادین پخش می شد.
البته سیاست برای افراد راس هرم قدرت حکم می کرد که افرادی که ذره ای با عقاید اینان یا بقول خودشان حکومت اسلامی مخالف هستند و مربوط به دوران شاه و اوایل انقلاب به هر روشی چه شعاری و یا غیره... از اذهان نسل جدید و یا سال ها بعد تر ازآن (ق ز) مخالفان جدید بصورت فیزیکی از بطن جامعه حذف شوند.
من تا اواخردوران متوسطه هیچ موضع سیاسی خاصی نداشتم تا بعد از روبه رو شدن با دورغ های بیش از پیش و خفقانی که از بالا به من و امثال من تحمیل می شد گرایشی چپ رو انتخاب کردم .
باری من بعد از گذشت چندین سال از شعار معروفی که گفتم و همینطور دسترسی که توانستم به منابعی همچون اینترنت داشته باشم متوجه شدم که فرد بزرگی رو از دست دادیم . کسی که جز آزادی و گسترش دموکراسی به چیزی فکر نمی کرد و به قول خودش( چیزی جز دموکراسی برای ایران جوابگو نیست و باید برای رسیدن به آن هزینه داد ) خودش را قربانی این مسیر عظیم رسیدن به آزادی برای وطنش کرد.
کسی که در مدت کوتاه زمامداریش تمام روزنامه ها و احزاب و زندانیان سیاسی را آزاد کرد تا اولین قدم ها به سمت دموکراسی را بردارد اما نمی دانست این ها همه به نام افراد دیگر زده می شود وجواب زحمت هایش با دور کردنش از ایران به او داده می شود
او بعد ازاولین سوقصد که جان سالم به در برد در تلویزیون ظاهر شد و گفت من هیچ مشکلی و ترسی ندارم , و به راه خودم تا آخر ادامه می دهم...
با امید که بتونیم همگی در یک مسیر به صورت جمعی راهی که به آزادی و دموکراسی ختم می شود را انتخاب و تا به آخر ادامه دهیم.
بامداد.آزاد
مرداد 1390
مطالعه بیشتر:
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/08/110802_l78_bakhtiar_20th_anniv_mehrdad_khansari.shtml
اولین سال تحصیل تو مقطع راهنمایی بود , زمان سالگرد انقلاب رسیده بود تمام سالن های مدرسه شرشره بندی شده بود قرار بود بین روزهای 12 تا 22 بهمن که اسمش رو دهه فجر گذاشته بودند مراسم مفصلی در یادبود آن دهه برگزار بشه و توی مدرسه ما هم یک روز به بچه ها غذا بدن .
اون روز رسیده بود این رو بگم که به بچه ها اعلام شده بود هر کس می تونه برای تهیه این غذا به هر طریقی که امکانش رو داره کمک کنه (که من مقداری وسایلی کمک آشپزی آوردم) و بالاخره اون روز رسید و همگی نفری یک بشقاب لوبیا داغ خوردیم که اتفاقا خوشمزه بود این اولین و آخرین بار بود که در طول دورانی که با این مراسم روبه رو می شدم این غذا رو خوردم توی سالهای بعد میلی به خوردنش نداشتم بیشتر به خاطر مراسم دهه فجری بود که نتونسته بودم باهاش ارتباط خوبی برقرار کنم به همین خاطر خوردن لوبیا رو یه نوع خوردن شیرینی از مراسمی که به اون دعوت نیستم می دونستم و ازش دوری می کردم.
توی روزهای برگزاری مراسم دهه فجر اکثر برنامه های تلویزیون از مجموع 3 شبکه اون زمان مربوط به برگزاری مراسم و همینطور پخش شعارهای انقلابی بود , من همشیه یک شعار در درونم حس عجیبی رو ایجاد می کرد چون مربوط به شخص خاصی بود که اون شخص مثل شاه تو مدرسه یا جای دیگه زیاد دربارش نمی گفتند که ما تو ذهنمون بتونیم محکومش کنیم فقط شعار رو تحویل ما می دادند تا ما هم قبول کنیم , اوایل که این شعار رو می شنیدم به راحتی قبولش می کردم شاید چاره ای نبود چون دسترسی به منابعی برای تحقیق تو این زمینه یا نبود یا کمیاب ونادرو همینطو شلوغی ذهن به خاطرتحصیل مجال جستجو نمی داد و به خاطر اون همه هیجان انقلابی که از همه جا مثل تلویزیون و مدرسه و کوچه و بازار و پدرو مادربه من می رسید بدون هیچ درنگی تائیدش می کردم.
اما تو سالهای بعد و بعدتر تبدیل شد به یک علامت سوال
شعار: (بختیار بختیار نوکر بی اختیار)
باید یاد آور بشم که پخش این شعاراز زبان مردم مربوط به بعد ازآمدن خمینی تا زمان برکناری بختیار بود که بصورت نمادین پخش می شد.
البته سیاست برای افراد راس هرم قدرت حکم می کرد که افرادی که ذره ای با عقاید اینان یا بقول خودشان حکومت اسلامی مخالف هستند و مربوط به دوران شاه و اوایل انقلاب به هر روشی چه شعاری و یا غیره... از اذهان نسل جدید و یا سال ها بعد تر ازآن (ق ز) مخالفان جدید بصورت فیزیکی از بطن جامعه حذف شوند.
من تا اواخردوران متوسطه هیچ موضع سیاسی خاصی نداشتم تا بعد از روبه رو شدن با دورغ های بیش از پیش و خفقانی که از بالا به من و امثال من تحمیل می شد گرایشی چپ رو انتخاب کردم .
باری من بعد از گذشت چندین سال از شعار معروفی که گفتم و همینطور دسترسی که توانستم به منابعی همچون اینترنت داشته باشم متوجه شدم که فرد بزرگی رو از دست دادیم . کسی که جز آزادی و گسترش دموکراسی به چیزی فکر نمی کرد و به قول خودش( چیزی جز دموکراسی برای ایران جوابگو نیست و باید برای رسیدن به آن هزینه داد ) خودش را قربانی این مسیر عظیم رسیدن به آزادی برای وطنش کرد.
کسی که در مدت کوتاه زمامداریش تمام روزنامه ها و احزاب و زندانیان سیاسی را آزاد کرد تا اولین قدم ها به سمت دموکراسی را بردارد اما نمی دانست این ها همه به نام افراد دیگر زده می شود وجواب زحمت هایش با دور کردنش از ایران به او داده می شود
او بعد ازاولین سوقصد که جان سالم به در برد در تلویزیون ظاهر شد و گفت من هیچ مشکلی و ترسی ندارم , و به راه خودم تا آخر ادامه می دهم...
با امید که بتونیم همگی در یک مسیر به صورت جمعی راهی که به آزادی و دموکراسی ختم می شود را انتخاب و تا به آخر ادامه دهیم.
بامداد.آزاد
مرداد 1390
مطالعه بیشتر:
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/08/110802_l78_bakhtiar_20th_anniv_mehrdad_khansari.shtml


هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر